عشق شیشه ای

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نوشته شده در جمعه 26 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:1 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط شادی| |

 

اگر می توانستم مجازاتت کنم

از تو می خواستم......

به اندازه ای که تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:4 توسط شادی| |

چشامو بستم دارم میام پیشت

خدا....

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:59 توسط شادی| |

 

 

 پرسید

به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم

"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده

 هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به

خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك

 تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده

 است.

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:50 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:48 توسط شادی| |

به سلامتی درخت!

نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

 

به سلامتی دیوار!

نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

به سلامتی دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

 

به سلامتی سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 

به سلامتی پرچم ایران!

که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

به سلامتی نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.

به سلامتی زنجیر!

نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.


به سلامتی خیار!

نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.

به سلامتی شلغم!

نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.

به سلامتی کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش

به سلامتی پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !

به سلامتی برف!

که هم روش سفیده هم توش.

به سلامتی رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

به سلامتی گاو!

که نمی‌گه من، می‌گه ما.

به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

به سلامتی دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.

به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!

که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی‌ده.

 

(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

,

ساعت 17:46 توسط شادی| |

 

یک ... دو ... سه

....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:42 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:38 توسط شادی| |

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:30 توسط شادی| |


Power By: LoxBlog.Com

كد ماوس