عشق شیشه ای

یادته زیر گنبد کبود دوتا رفیق

بودیمو کلی حسود؟

تقصیر اون حسودا بود

که حالا ما شدیم

یکی بو یکی نبود....

نوشته شده در پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 20:21 توسط شادی| |

میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنها تر از من میروی 

آزو دارم ولی عاشق شوی 

آرزو دارم بفهمی درد را تلخی 

برخوردهای سرد را...

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:53 توسط شادی| |

 

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
 هرجا که دلت میخواهد برو…
 فقط آرزو میکنم
 وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
 و اما من…
 بر نمیگردم که هیچ!
 عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
 که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

 

 

نوشته شده در دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:13 توسط شادی| |

 

 
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود


نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:17 توسط شادی| |

دلم نگرفت از اینکه رفتی...دلگیرم از همه دوستداشتنهایی که گفتی ولی نداشتی...!!!

نوشته شده در جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:52 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:35 توسط شادی| |

خوشبحال فرهاد تلخ ترین خاطره ی زندگیش شیرین بود...

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:26 توسط شادی| |

i love you

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:20 توسط شادی| |

باران نباش که خودت را با التماس به شیشه بکوبی ابر باش تا همه منت باریدنت رو بکشند...

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:11 توسط شادی| |

 

یادت میاد خواستی بری رفتم کناره پنجره داد کشیدم تورو خدا نامه بده یادت نره اما حالا تو رفتی ومن موندم واین پنجره ...

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:0 توسط شادی| |

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نوشته شده در جمعه 26 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:1 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط شادی| |

 

اگر می توانستم مجازاتت کنم

از تو می خواستم......

به اندازه ای که تو رو دوست دارم

مرا دوست داشته باشی

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:4 توسط شادی| |

چشامو بستم دارم میام پیشت

خدا....

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:59 توسط شادی| |

 

 

 پرسید

به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم

"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده

 هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به

خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك

 تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده

 است.

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:50 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:48 توسط شادی| |

به سلامتی درخت!

نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

 

به سلامتی دیوار!

نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

به سلامتی دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

 

به سلامتی سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 

به سلامتی پرچم ایران!

که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

به سلامتی نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.

به سلامتی زنجیر!

نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.


به سلامتی خیار!

نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.

به سلامتی شلغم!

نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.

به سلامتی کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش

به سلامتی پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !

به سلامتی برف!

که هم روش سفیده هم توش.

به سلامتی رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

به سلامتی گاو!

که نمی‌گه من، می‌گه ما.

به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

به سلامتی دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.

به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!

که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی‌ده.

 

(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

,

ساعت 17:46 توسط شادی| |

 

یک ... دو ... سه

....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:42 توسط شادی| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:38 توسط شادی| |

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:30 توسط شادی| |



مفهوم عشق


از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپایlove

 است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .


از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.

از خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….

دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 9:41 توسط شادی| |

کوچه را دیده ای به هنگام شب چه تنها میشود

بی تو از آن کوچه هم تنها ترم....

نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 8:40 توسط شادی| |

دل من تنگ تو است

صندلیهای حیاط

پر برف دیشب ...

و تو کی می آیی؟

که شود آب همه برفهایی

که نبودت را فریاد زده !

 

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط شادی| |

بارون....

خداکنه بارون بباره بباره بباره...

آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره...

به یاذ اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت چطور دلت اومد بری من که تورو میپرسدیدمت...

اون شب یه جور دیگه منو نگاه میکردی ....

یادمه اون شب با بغض منو نگاه میکردی...

اون شب برای آخرین بار دست منو گرفتی گفتی خدانگهدار ...

تنهام گذاشتی رفتی....

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:50 توسط شادی| |

 قمار زندگی....

 

دم از بازی  حکم میزنی 

 

دم از حکم دل میزنی 

 

پس به زبان قمار برایت  میگویم

 

قمار زندگی را به کسی باختم  که

 

تک  ( دل ) را با خشت برید 

 

جریمه اش  یک عمر حسرت شد

 

باخت زیبایی بود

 

یاد گرفتم به ( دل ) دل نبندم

 

یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم

 

( دل ) را باید دور ریخت 

 

جای  ( دل ) باید سنگ ریخت

 

که با خشت تک بری نکنند

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:48 توسط شادی| |

غروب برات چه سخته وقتي غريبه باشي                  

                                               وقتي عزيزي داري ولي پيشش نباشي

ميدوني غروبها دلم ميگيره

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:30 توسط شادی| |

   برگ از درخت خسته ميشه پاييز همش بهونه است                              

نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:19 توسط شادی| |

دوستت دارم را برای هر دویمان میفرستادی نمیدانم خیانت می کردی یا

 عدالت؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:44 توسط شادی| |

 

هیچ رقیبی ندارم جذجز آیینه که هر روز تو را نگاه میکند...او را هم شکست خواهم داد

نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:40 توسط شادی| |

 بگین که تک پرت مرد دیگه نیا سراغش

نوشته شده در یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:37 توسط شادی| |


Power By: LoxBlog.Com

كد ماوس